جک های جدید اسفندماه



پیرمردی دیدم که با هفتاد سال سن و پنجاه سال زندگی مشترک
هنوز همسرش را
عزیزم،
عسلم،
خوشگلم


صدا میکرد!...... خلوتی پیدا کردم و رازش را جویا شدم. گفت: ده سالست که اسمش را فراموش کردم ،بفهمه دهنم سرویسه...!


امروز رفتم مرکز خون یه کیسه خون دادم
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
دو کیسه خون بهم زدن . تا به هوش اومدم
یارو گفت دیگه اینورا پیدات نشه...

راننده سرویس مدرسه داشته بچه هارو میرسونده دره خونشون که یکی از دخترا وسایل نقاشیش زیاد بوده، موقع پیاده شدن بهش میگه: عمو بارداری، بذار کمکت کنم.
دختره 7 ساله: لطفا الکی بمن وصله نچسبونین، من و مانی حواسمون بود تازشم من میدونم تو این سن باردار نمیشم!!!
مانی : -l
بچه های دیگه :-l
اتوبوس : - l
در اتوبوس : - l
راننده هم هنوز داره دندرو گاز میگیره و آتش نشان و دکتر هم که نزدیک میشه خودشو چنگ میزنه...